( چهارشنبه 10/2/1382 ) موبايل
_ بله؟ سلام مامان،من الان سيدخندانم. توي ترافيک گير کردم،دارم ميام ...
_ جونم؟ سلام مامان، من رسيدم سه راه ضرابخونه، دارم ميام ...
_ الو... مامان سلام،الان توي پاسدارانم، زود مي رسم...
_ مامان سلام! سالمم بابا سالمم! رسيدم چارراپاسداران.ديگه دارم مي رسم...
_ مامان! کلانتري کدومه؟ بابا سر کوچه م ...
_ مامان، درو وا کن. دم درم الان ...

ببينم! موبايلو دادن دستت، يا انداختن گردنت؟!

( يکشنبه 7/2/1382 ) ويسکوزيته
_ استاد ببخشيد، چرا ويسکوزيته بالا باعث ميشه که ما نتونيم
آلياژ رو عمليات حرارتي کنيم؟
_اٍ ... چيزه خوب...واضحه که...تته...پته...
چطو اينو نمي دوني؟ ...
چرا اينو نمي دوني؟! ...
آخه اینم شد سوال؟...
بگذريم... ادامه درس...

( شنبه 6/2/1382 ) داداش کوچولوي من
روبري من وايستاده ، با دست چپش دست راست منو بالا
مي بره و ميگه:
_ داداش، يه سوال! چرا دست راست همه آدما اينه؟!
وبعد در حاليکه دست راست خودشو بالا مي بره،مي گه:
_ در حاليکه دست راست من اين يکيه! برعکسه!

ميگم... خوش به حال شماها...
چرا؟
خوب معلومه، چون کش تنبونتون، گردنتونواذيت نمي کنه.
.. از من نخواين شلوارمو بکشم بالاتر، ولي فکر کنم باهاس کششو عوض کنم، نه؟!

ـ گير ميدي ها!
ـ من گير نمی دم، من می گم تو چرا ...
ـ بابا ول کن ديگه ... اصلا بابا ما از بچگی دم نداشتيم!... چيزه... البته... البته خر خودتی!

گفت و گوی دو نفره ...
ـ پيسر بوده! ناناز بوده! خوشجل بوده! اوشجل بوده!
ـ گوگول مگول! شيتيل شتل!
ـ پيسه پيسری! گاباجابوجی! ناناز پشل!
ـ آگاجاگوجی! آقا پيسلی!

* فقط در يه صورت ميشه قبول کرد که اين دو تا به سرشون نزده.
اونم در صورتی که بدونی که اينا يه کوچولوی يه ساله دارن که گر چه
توی کادر نيست, ولی وجود خارجی داره بهرحال...

قاتل!
ـ من اونو نکشتم!
ـ چرا تو کشتی. همه شواهد اينو نشون ميدن.
ـ نه بخدا ! من نکشتم. من اونموقع اصلا خونه نبودم.
ـ تو کشتی! الانم نمی خواد از خودت دفاع کنی, ولی هزار بار بهت گفتم تا وقتی حشره کش
توی خونه داريم, از دمپايی استفاده نکن.اگرم استفاده می کنی, لا اقل لهش نکن!!

قدم زنان اومد پيش من. از قيافه ی فکورانه ای که به خودش گرفته بود, فهميدم که
ذهنش خيلی درگيره. احتمالا سوال مهمی داره که هنوز نتونسته جوابی واسش
پيدا کنه.
روانشناسا گفتن که سوالای بچه های هفت,هشت ساله خيلی مهمن و توی
شخصيت آينده شون تاثير مهمی می ذارن. پس بايد بهشون رسيد و تنهاشون نذاشت.

ـ چيه داداش... سوالی داری عزيزم؟
ـ آره! ... داداشی, من از کی استقلالی شدم؟!!