(شنبه 9/دی ماه/1385)
_ دیدیش دختره رو؟! عجب بر و رویی داشت!
بریم دنبالش؟!
_ ببین دارم در موردت به شک میفتم...
_ چه شکی؟
_ اینکه اون عمل جراحی دوره ی نوزادیت،
ختنه کنونت بوده یا لایه برداری از مغزت؟!

(یکشنبه 3/دی ماه/1385)
_بگو دوچرخه!
_ دوچرخه...
_ اُرض الهدایا!

(شنبه 18/آذرماه/1385)
_ ببین باهاش مو نمی زنی...
_ با آلن دلون؟
_ نه، با ریش تراش فیلیپس من! همیشه
می زنی درب و داغون می کنی وسایل منو!

(دوشنبه 13/آذرماه/1385)
_ ببخشید خانوم...
_ کوفت!
_ چشم!

(یکشنبه 12/آذرماه/1385) پاساژ...
_ وای عزیزم خیلی وقته منتظرم وایستادی، آره؟ ببخشید تو روخدا !
_ مشکلی نیست عزیزم، داشتم چشم چرونی می کردم!

(جمعه 10/آذرماه/1385)
وقتی نصف شـب یهـو از خـواب می پــری و متـوجه میشـی کـه الان
نیم ساعتی بوده که تـو از اینور و اونم از اونور با قدرت هر چـه تمامتر
مشغول کشـیدن پتو روی سـر خودتون بودین، درک می کنی اینو که
این تفاهم و شعرای روزانه حقیقت ندارن و حقیقت همون خودخواهی
و رقابت خصمانه شبانه ست!

(چهارشنبه 8/آذرماه/1385)
_ إ... شومبولتو بپوشون بچه!
_ شومبول دیگه چیه؟!
_ دکمه رو می گم!
_ خوب دارم شورتمو می پوشم دیگه!

(یکشنبه 5/آذرماه/1385)
_ می دونی، از اینش بدم میاد که خیلی پشت سر این و اون حرف می زنه!
_ راست میگی. این اخلاقش واقعا بده!
_ آره، قیافه شو دیدی وقتی داره غیبت می کنه؟!
_ آره ایکبیری! حالم ازش بهم می خوره!
_ خیلی آدم...!

(جمعه 26/آبان ماه/1385) تاکسی
چقدر بده که پنج نفر آدم عاقل و بالغ همه متهم باشن و
در ضمن همه شونم مظنون به همدیگه!
در حالیکه چهار نفرشون بی گناهن و این بو کار یکیشونه!

(دوشنبه 22/آبان ماه/1385)
یک شرکت بسیار معتبر مهندسی، نیاز فوری به یک دختر خانم
زیبا، خوش تیپ، خوش اندام و لوند صرفا جهت همکاری دارد !

_ خدا رو شکر، دارم توی یه شرکت مهندسی کار پیدا می کنم!
_ آره، خوبیش اینه که بسیارم معتبره شرکتش!
_ به نظر تو اینا کارشون چیه؟
_ هیچی عزیزم، اینا دختر می گیرن، زن تحویل اجتماع میدن!

(جمعه 19/آبان ماه/1385) جلوی پاساژ و نسکافه رایگان
_ آقا این چه وضعیه، چرا لیوان منو پر نمی کنید؟!
_ این واسه تسته قربونت برم. استخر دو کوچه بالاتره!

(چهارشنبه 17/آبان ماه/1385)
_ یه بوس به بابایی میدی؟
_ نه!
_ ا... چرا بابا جون، واسه ی چی آخه؟
_ آخه بوسای بد و محکم می کنی!
_ آخی... عزیز دلم، قول می دم دیگه آروم بوست کنم، باشه؟
_ خودمو نمی گم که ... اون خانومه رو می گم که دیروز که منو
توی پــارک سـوار سرسره کــردی، بردیش پشـت درختا، هی
می بو سیدیش! بابا خودمونیم هـا، کم مونده بود همونجا...!

(یکشنبه 14/آبان ماه/1385)
_ همیشه پیش دیگران گفتم. الانم جلوی خودت می گم.
تو واقعا زن فهمیده ای هستی برای من...
_ خر خودتی. بهیچ عنوان هم حق نداری باز رفقاتو
جمع کنی خونه واسه ی عرق خوری! فهمیدی؟!!!

(دوشنبه 1/ آبان ماه/1385)
_ ? chi mikhooni
_ omran!
_ ? migam chi mikhooni
_ migam omran!
_ !... dorost sohbat kon ha
_ بابا میگم عمران، نه عمراً!
_ خوب اینو از اول بگو! هی من میگم بابا تا زمانی که اینگیلیسیت خوب نشده، با من فارسی صحبت کن!

(چهارشنبه 12/مهرماه/1385)
_ خیلی بد شد. با گریه از پیشم رفت. بهمم گفت دیگه تا زمانیکه
نیای خواستگاری، باهات رابطه برقرار نمی کنم.
_ حالا می خوای چیکار کنی؟
_ حالا... راستش سی دی فیفا 2006 دستم رسیده، اول می خوام
باهاش یه دست بازی کنم. بعدش بعد از ظهر با یکی از رفیقام
با دوست دخترش قرار داریم بریم پارک ارم، بعد...

(چهارشنبه 22/شهریورماه/85)
_ بابا، تعداد آدما بيشتره يا الاغا؟
_ والا عزیزم درصد که بگیری توی آدما تعداد الاغا بیشتره از تعداد الاغا توی الاغا!

(دوشنبه 19/تیرماه/1385) اینم از جام جهانی...
_ به مرکز تلفن گویای فدراسیون فوتبال خوش آمدید.
برای انتقاد از دادکان عدد یک، بدو بیراه به برانکو و
میرزاپورعدد دو، فحش و فضیحت به علی دایی عدد سه،
تهمت به علی دایی عدد چهار، حرف رکیک به علی دایی
عدد پنج، فحش ناموسی به علی دایی عدد شش، ...

(شنبه 27/خردادماه/1385)
_ الو، مرکز مشاوره در امور حیوانات، از قناری تا اسب، بفرمایین...
_ الو سلام آقا، ببخشید من شوهرم چند روزه که یخورده بداخلاق شده!
چیکارش کنم؟ از اداره که میاد خونه همش...!

(پنج شنبه 24/فروردین ماه/1384)
_ آقای راننده، اینجا کجاست؟ چه جالبه!
_ دانشگاه الزهراست قربان. مخصوص دختراست.
_ یعنی همشون دخترن؟!
_ آره خوب...
_ وای... چه حالی می کنن!!!

(دوشنبه 29/اسفندماه/1384) خوب، چی میل دارین قربان؟
_ یه اسپایسی لطفا. اگه امکان داره سینه باشه.
_ منم همون اسپایس گرلزو می خورم! ولی اگه میشه من اون رون ویکتوریا رو بخورم!

(دوشنبه 1/ اسفندماه/1384)
_ عزیزم، تو هم مثل من عاشق فیل کالینزی، آره؟
_ فیل کالینز؟ اونم خوبه، ولی راستش من از حبیب و معین بیشتر خوشم میاد!

(يكشنبه 16/بهمن ماه/1384) مهد كودك...
_ به به... چه دخملك قشنگي! چه نقاشي خوشگلي! ببينم عزيزم،
اين چيه كه كشيدي؟
_ پي پي!

(پنج شنبه 6/بهمن ماه/1384) آخرالزمان !
_ خوب... بينندگان عزيز، بدليل پخش مسقيم مسابقات حساس فوتبال
ليگ برتر، اذان مغرب امروز، ده دقيقه ديرتر به سمع و نظرتان مي رسد!

(سه شنبه 19/دی ماه/1384)
_ اونوقت آقای دکتر، با لیزر کالیبر رو هم می شه کم کرد؟!

(پنج شنبه 14/دي ماه/1384)
_ مرگ بر منافقين و صدام، مرگ بر گلد كوئيـــــــــــــــــــــــ...ــــــــــــــــــست!