(چهارشنبه 27/آذر/1387) Right now!

_الو سلام. چطوری تو؟ کجایی؟ چیکارا می کنی؟
_ سلام، خوبم. توی توالتم، دارم خودمو می شورم!

(یکشنبه 17/آذر/1387) اعتراض

_ گارسن! یه لحظه بیا اینجا ببینم!
_ چیزی شده قربان؟
_ بله. من چی سفارش داده بودم؟
_ کافه گلاسه قربان.
_ خوب، این چیه الان؟
_ خوب، کافه گلاسه.
_ اِ...! کافه گلاسه س؟! می گم... چیزه پس... چه کافه
گلاسه ی خوشمزه ایه! دستت درد نکنه، دستت درد نکنه !

(پنجشنبه 14/آذر/1387) در حال جمع کردن ساک آقا...

_ وای چقدر بده که ماموریتای شرکت شما هر سال توی تایلند و
آنتالیا و اوکراین برگزار می شه و من نمی تونم بیام!
_ آره عزیزم خیلی بده، می بینی؟! فراموشش کن، حالا این دفعه
چی دوست داری واست بیارم از اونجا؟

(یکشنبه 10/آذر/1387)
_ بهش گفتم: مرتیکه ی دوزاری الدنگ بی شعور عوضی ، چشم!
_ جدی اینجوری بهش گفتی؟! بابا دمت گرم!
_ آره بابا مگه می ترسم ازش؟ البته اون تیکه ی "مرتیکه ی دوزاری
الدنگ بی شعور عوضی" رو توی دلم گفتم!

(جمعه 8/آذر/1387) مصاحبه/تجریش

_ شما چه پیامی برای همسرتون که الان داره شما رو مستقیما توی
تلویزیون میبینه دارین؟
_ من؟ والا... می خوام بگم که اینجام سبزی خورشتی نداشت! نمی شه
حالا یه چیز دیگه درست کنی فردا شب که داداشت اینا میان کوفت کنن؟!

(یکشنبه 3/آذر/1382) سمینار علمی

_ آقای دکتر من محو مقاله ی بی نظیر شما شدم. امکان داره که از
طریق ایمیل مطالب بیشتری در این زمینه باهاتون رد و بدل کنم؟
_ خواهش می کنم. یادداشت بفرمایید ایمیل منو:
hotboy2003_dokhtarkosh@yahoo.com!

(یکشنبه 26/آبان/1387) Fluent


_ او یا یا یا یا اگه گفتی به نروژی ینی چی؟
_ نمی دونم.
_ میشه اوه بله بله بله بله!

(جمعه 24/آبان/1387)

_ آقای دکتر نمی دونم چرا یه چند وقیته که همچین که
دستم لای در ماشین گیر می کنه، درد می گیره!
_ ببین! می گم بیا راجع به قبل از این چند وقت صحبت کنیم!

(پنج شنبه 16/آبان/1387) اوباما
خو...ب، حسین هم که به سلامتی رییس جمهورشد!

(شنبه 4/آبان/1387) هستم من بات تا آخرش!
.
.
.
_ من اصن اون ان دماغتم!
_ من که آسکاریستم به مولا!
.
.
.

(یکشنبه 28/مهر/1387)
پروژه – وسط دریا – پنجاه و ششمین روز دور از خانه ...

...
مهندس 1: دقیقا! دقیقا! اساسا نگاه من به مقوله ی زن نگاه دیگریست!
واقعا مقوله ی پیچیده ایست!
مهندس 2: آفرین! آفرین! این پیچیدگی ها هم در بعد روحی و هم در
ابعاد جسمانی زن کاملا قابل حسه!
مهندس 3: چه خوش گفتی! می دونید مهندسا، به نظر من اینکه مردی
با زن دیگری غیر از همسرش ارتباط داشته باشه، خیانت نیست! بلکه اگر
دل به دیگری ببنده خیانته!
اون دوتای دیگه: آفرین! آفرین! ... باید در این مورد بیشتر صحبت کنیم!
اون یکیه: آره حتما! مهمه! خیلی مهمه!
.
.
.
آقا یکی بیاد اینا رو راهی خونه کاشونه شون کنه...

(جمعه 26/مهر/1387)
_ هیچ میدونی بی ریخت ترین و بد هیکل ترین پسری
که تا حالا باهاش دوست بودی سرنوشتش چی شده
و الان کجاست؟
_ آره، شوهرمه. الانم رفته سر کوچه نون بخره!

(سه شنبه 23/مهر/1387) قرن بیست و یک

_ بابایی، چرا سرمنشا همه ی ادیان توی مشرق زمینه؟!
_ چیزه، تته،... پته... آخه چیزه... میدونی بابایی...
میگم که... اصلا ببینم،دوست داری بابا واست از این
ماشین مسابقه کوکیا بخره؟!

(یکشنبه 21/مهر/1387)
_ آقای مسعود بختیار وند اصل بختیاری، شما
اصالتا اهل کجا هستین؟!
_ سوال بسیار خوبی کردی! ببین...

(سه شنبه 16/مهر/1387) این پیروزی،... خجسته باد این پیروزی

فاز 6و7و8 پارس جنوبی به همت مهندسان و کارگران داخلی
پس از طی چندین سال و مصرف حدود 85 کیلوگرم تریاک به
بهره برداری رسید!

(جمعه 29/شهریور/1387) خبر

_ ستاد مبارزه با گرانی کالا، طی اطلاعیه ای حد مجاز
مهریه را برای عروس خانم های محترم اعلام کرد.
به گزارش...

(یکشنبه 24/شهریور/1387)
_ پاشو! پاشو! تو نباید بمیری! تو زنده می مونی!
چشماتو باز کن! خواهش می کنم!
_ ...یقه رو ول کن بابا چه خبرته؟!
_ اِ... خواب بودی؟ خاک تو سرت!

(جمعه 22/شهریور/1387)
_ببین پسرم، آن چیز که چیز در خشت چیز بیند، چیز در چیز
نبیند! گرفتی چی می گم پسرم؟
_ پدر، من همیشه محو گنجینه ی ضرب المثل های شما بودم!

(چهارشنبه 20/شهریور/1387)
_ مرگ بر امریکا
مرگ بر شوروی
مرگ بر اینگیلیس
مرگ بر منافقین و صدام
مرگ بر اسراییل!
_ زنده باشی! زنده باشی که انقد قشنگ تکبیر گفتی!

(شنبه 16/شهریور/1387)

... اصلا دیگه نوشتنم نمیاد. دست و دلم به نوشتن نمیره.
شاید دیگه ننویسم. برای مدتی لااقل مطمئنم که نمی نویسم...

برگرفته از 50 درصد وبلاگ ها!

(چهارشنبه 13/شهریور/1387)
_ جناب کشتی گیر تیم ملی! شما بغیر از ضربه فنی شدن
توی مسابـقات المپیک، شیـرینکاری دیگـه ای هم بلدی؟
_ آره، صدای ماشین مسابقه هم بلدم درآرم!

(سه شنبه 12/شهریور/1387) سوبسید
موندم این ماهیانه هشت هزار تومن رو که قراره بین مردم
پخش کنن، بزنـم به کار خرید خونه یا ماشین یا اینکه زن
بگیرم و یه سر و سامونی به اوضام بدم!

(دوشنبه 4/شهریور/1387)
بسی رنج بردم در این سال سی، تا فهمیدم عاشقانه ترین
جمله ای که پس از مدتها دوری می تونی تقدیمش کنی
اینه که:

"به به عزیزم چقدر لاغر شدی!"

(چهارشنبه 30/مرداد/1387) Power Point
_ خوب بچه ها، این تصویر چیه؟
_ استاد، سقف بیرونی مخزنه؟
_ نه.
_ سقف ثابت و متحرک مخزنه؟
_ نه.
_ دیواره ی دو جداره ی مخزنه؟
_ نه.
_ پس چیه استاد؟
_ هیچی، این منظره ی جالبیه!

(5شنبه 24/مرداد/1387)
_ الو... ببین سریعا خودتو برسون بیمارستان خانومت
رو دارن می برن آی سی یو...
_ باشه باشه، 10 دقیقه ی دیگه بازی اس اس آث میلان
با ابومسلم تموم می شه میام!

(جمعه 18/مرداد/1387) حساب جاری، حساب پس انداز
_ مامان! تندمه!
_ اگه حسابت جاریه وایسا تا من بطری رو از کیفم درآرم!
اما اگه حساب پس اندازه باید تحمل کنی تا مامان یه توالت عمومی پیدا کنه!

(جمعه 11/مرداد/1387) فلسفه
فلسفه ی اینکه دو تا آقا که همزمان و بصورت موازی تصمیم می گیرن
گشتی توی سایت یوتیوب بزنن، بعد از یک ربع، حتما صفحات مشترکی
رو باز کردن ...
آهان فهمیدم چیه!

(چهارشنبه 9/مرداد/1387) چه خبر از ایران؟
_راستی الان جیگر ایران چنده؟
_ از سیخی 350 تومن داریم تاااااااااا شبی دویست هزار تومن!

(سه شنبه 4/تیر/1387)
_ Wow...! چه خانوم خوشگلی...
_ بله آقا؟!
_ دارم من!

(یکشنبه 19/خرداد/1387) مامان، بابا
اون موقع که بچه بودیم، می گفتن بچه ست، درک نمی کنه. کارمونو بکنیم!
حالا که بزرگ شدیم، می گن دیگه بزرگ شده، درک می کنه. کارمونو بکنیم!

(جمعه 10/خرداد/1387) با من باش، حالشو ببر...

دوستان، یه تیریپ فک می کنم اگر به قصد ازدواج باشه، حلاله!

(دوشنبه 6/خرداد/1387)
_ هوووووعق!... عجب عاروقی زدم!
احساس می کنم گلوم پاره شد.
_ شانس آوردی این باد از گلوت اومد
بیرون. وگرنه...

(سه شنبه 31/ارديبهشت/1387)

ميگم از اينايي كه مارو سير مي كنن بايد
تشكر كنيم يا شكايت؟

(دوشنبه 30/اردیبهشت/1387) کاریکلماتور
(به مناسبت انتخاب گلی عامری به معاونت کاندولیزا رایس)

_ ببینم، این همه سبزی پاک نکرده رو کجا می بری؟ مراسم دارین؟
_ نه بابا، دارم می برم وزارت خارجه ی آمریکا! آخه امروز جلسه ی
مهم چند ساعته ای دارن!

(جمعه 20/اردیبهشت/1387)
بخدا قسم اگر جنیفر لوپز را در دست راستم
و آنجلینا جولی را در دست چپم قرار دهند،
چنان تعادلمو حفظ کنم که حال کنین!

(یکشنبه 8/اردیبهشت/1387) پروژه...
_ اگه میشه همکارا رو به من معرفی کنین که من بشناسم.
_ خواهش می کنم. به ترتیب از این سمت شروع می کنم:
سرپرست تیم،
سرپرست تیم،
سرپرست تیم،
منم که سرپرست تیمم!
_ اونوقت شماها کارتون چیه؟
_ ما سرپرستای تیم هستیم!
_ اونوقت من چیکاره ام؟
_ سوال از مافوق؟! از کی تا حالا؟!

(چهارشنبه 4/اردیبهشت/1387) آموزش بقا در دریا
_ دوستان، نگران کوسه ها هم نباشین، چون فقط سه
نوع از کوسه ها هستن که به انسان حمله می کنن.
_ آخیش، استاد خیالمون راحت شد.
_ البته از چهار مدل کوسه ی موجود در دریا!

(یکشنبه 1/اردیبهشت/1387) دست دوم تمیز!
_ چند سالته؟
_ من 22 ی صفر! تو چی؟
_ من 27 کارکرده!

(پنجشنبه 29/فروردین/1387)
_ سلام سارا.
_ وای سـلااااااام! شمـایین؟! حـال شما؟ باورم نمی شـه
شمـا به من زنگ زدین! چقــدر خوشحالـم کردین! وای اصـن
نمی دونم چی بگـم! بخـدا زبونـم بند اومـده! چطورین شما؟
یعنی راستش ... راستش هیچ وقت فکرشو نمی کردم که
یه روزی شما بخاطر خود من زنگ بزنین! وای! وای! وای!
خوب، خوبین شما؟
_ مرسی. داداشت خونه ست؟!

(دوشنبه 26/فروردین/1387) عادت امروزی
_ چه خبر؟ همه چی روبراهه؟
_ عالیه! سخت درگیر مشکلات و بدهی ام!

(یکشنبه 25/فروردین/1387) اینجا ایران است...
_ الو سلام. کجایی؟ خونه یی؟
_ نه، اداره ام.
_ آخ ببخشید. مزاحم استراحتت شدم، خدافظ!

(جمعه 23/فروردین/1387) راندمان
_ همکارای عزیز، آقایـون و خانـومای مهـندس، آقـای رییس فرمـودن
که برای یک جلسه ی فوری، مهم و تعیین کننده که البته یک ساعت
هـم بیشـترطـول نمی کـشه تا پنـج دقیـقه ی دیگه تشـریف ببرین
دفـترشون. فقط خواهـشا تاخیر بیشتر از 45 دقیقه نداشته باشین!

(پنجشنبه 22/فروردین/1387) سلوات!
_ برای سلامتی آقای راننده جمیعا چه خبر!
_ الااااااا... مرتیکه مگه ملت مسخره ی توئن؟!

(دوشنبه 19/فروردین/1387) کنکور
در جمله ی "زلف بر باد دهم تا بدهم بر بادت" بادت:
1- بو دارد!
2- بو ندارد، اما عجب صدایی دارد!
3- بو و صدا را یکجا دارد لاکردار!
4- مرطوب است!

(شنبه 17/فروردین/1387)

_ ببین یه سوال:

" شِکر تو کلامت" و "من شِکرمو می کنم توی اون کلامت"

فرق دارن با هم؟ یا یه معنی میدن؟

(پنج شنبه 15/فروردین/1387)
_ آقایون و خانومای دکتر، مهندس، می خوام
یه عکس دسـته جـمعی ازتون بندازم.
_ خوب، به ردیف شیم؟
_ نه، نمی خواد. همینجوری خر تو خر بهتره!

(سه شنبه 13/فروردین/1387)
_ بابا، خر کردن یعنی چی؟
_ من در زمینه ی خر شدن می تونم بهت
توضیح بدم عزیزم! اینجـور سـوالا رو باید از
مامانت بپرسی!

(دوشنبه 12/فروردین/1387) مصاحبه ی خودمونی
_ آقا سلام. شما سیزده بدر چیکاره این؟
_ بنده بیکارم و همینجا از دولت می خوام
فکری به حال بیکاری ما جوونا بکنه!
_آخه این چه ربطی به سیزده بدر داره؟
_ چیزه... بخصوص در سیزده بدر!

(یکشنبه 11/فروردین ماه/1387)
_ ببین ساناز، بذار رک و پوست کنده اینو بهت بگم.
من کاملا مخالف با رفتن تو به این سفر خارجی تفریحی،
اونم بدون حضور خودم ...
_ خوب...؟
_ نیستم! اینشالا بهت خوش بگذره عزیزم!

(شنبه 10/فروردین ماه/1387) امممممم..ماچ
سال نو مبارک خانوما !

(شنبه 18/اسفندماه/1386) فراموشش کن. خودت چطوری؟
_ می دونی؟! امروز داشتم به این فکر می کردم که
مهم نیست که آدم تـوی یه کــشور جهـان سـومی
زندگی کنه، بلکه مهم اینه که جهان سومی فکر نکنه...
_ آره مـوافقـم. در همـین رابـطه منم امـروز همـش
به این فکر می کردم که چـرا ایندفعـه قبـض برقمـون
انقــــــــــــــــــــــــــــــدر زیاد اومد!

(شنبه 11/اسفندماه/1386)
_ شهرزاد قصه گوی من. دوستت دارم...
_ وایسا ببینم، شهرزاد خانوم کی باشن؟

(جمعه 19/بهمن ماه/1386)
"از این پس، نقل مطالب این وبلاگ در وبلاگ ها یا
نشریات دیگر، صرفا با ذکر منبع، حلال می باشد!"
لئون تولستوی