( چهارشنبه 8/5/1382 ) پدر و پسر
_ بابا واسه چي خانومه رو سوارش کردي؟
_ مي خواستم بهش کمک کنم پسرم! بابات دوست داره به همه کمک کنه!
اون ماشينه رو نيگا کن!
_ پس چرا بهش گفتي عزيزم؟
_ !!!... محبت هميشه خوبه پسرم! اون درخته رو!
_ چرا پس شماره تلفن دادي بابا بهش؟
_ خوب بايد بتونه زنگ بزنه ازمن تشکر کنه ديگه، نه؟! اون آقاهه رو نيگا چه جوري
راه ميره!
_ پس چرا بهش گفتي اگه خانومم گوشي رو برداشت قطع کن؟
_ !!!... عزيزم بابات که دوست نداره همه در جريان نيکوکارياش قرار بگيرن که! اگه گفتي
هزار پا چند تا پا داره؟!
_ بابا خودمونيم لپشو چرا کشيدي؟
_ ... اِ ... چيزه ... غلط کردم بابا!

(سه شنبه 7/5/1382) راست ميگي!
دوستان عزيز، بنده بهيچ عنوان مسؤوليت اين بويي رو که
تا چند لحظه ي ديگه همه جا مي پيچه بعهده نمي گيرم،
نمي دونمم کار کي بوده؟!

(دوشنبه 6/5/1382) دوبي
مرسي بابت يکساعت و نيم توضيحي که در مورد دوبي و
امارات و اميرنشينا و نحوه ي زندگي مردم و همه چيز دوبي
گفتي، اما من فقط قيمت بليتتو پرسيده بودم!

حالا ميشه بگي؟

( جمعه 3/5/1382 ) نامزد
_ تبريک مي گم شما بعنوان تنها کانديداي انتخابات،
پس از آراي باطله، مقام دوم رو کسب کردين!...

(چهارشنبه 1/5/1382 ) تو هیچ وقت منو قبول نداشتی!
_ عزیزم، بین من و انیشتین، کدوممون فیزیکش بهتره؟!
_ خوب معلومه انیشتین.
_ خاک بر سر غریبه پرستت کنن!

( سه شنبه 31/4/1382 ) ادب مرد...
_ از قديم گفتن ادب مرد به ز دولت اوست.
_ البته من زياد موافق نيستم.
_ بيجا کردي موافق نيستي گوساله! آشغال! عوضي! مرتيکه ي دو زاري!
ميگم ادب مرد به ز دولت اوست، يعني هست، ديگه اين عنتر بازيا
چيه در مياري؟! ميمون! پلشت! بکشم سيفونو بري پايين؟!...

موافق شدم!

( جمعه 27/4/1382 )
_ راستي گفتي خرطوم. آبريزش بينيت چطوره، خوب شد؟!

(پنجشنبه 26/4/1382) من؟
_ خيلي خاله زنکي!
_ من خاله زنکم؟ خيلي ناراحت شدم از اين حرفت
اون روزم که بهم گفتي چقدر بلند بلند مي خندي
يادم نرفته! بعدشم سارا اينا که رفته بودن خونه ي
ساناز اينا، علي برگشته بوده به شوهر ساناز گفته بوده
که وقتي من و تو رفته بوديم پيش اونا از...
_ فراموشش کن! من خاله زنکم!

( چهارشنبه 25/4/1382 ) راست ميگه!
_ببين! مي شه از اين زاويه به قضيه ي لاله و لادن
نيگا کرد که خوب يکسري دانشمند برجسته
اومدن روي يه موضوع نادر، تحقيقات بشر
رو کاملتر کردن.
_ نه ديگه تو داري احساسي برخورد مي کني
چون به نظر من اينطوري بوده که يکسري
دانشمند برجسته اومدن روي يه موضوع نادر،
تحقيقات بشر رو کاملتر کردن!
_ راست ميگي ها! به نکته ي جديدي اشاره کردي!

( سه شنبه 17/4/1382 ) توصيه ايمني
ميگه: تو رو قرآن موقعي که داري از زير پل عابر از خيابون
رد مي شي، ماشينا رو بپا.
چون همه که نمي دونن تو بي شعوري که!

( دوشنبه 16/4/1382 ) اصل حال...
ول کن سرطانتو، راجع بهش حالا بعداْ حرف مي زنيم.
خودت چطوري؟!...

( شنبه 14/4/1382 )
_ عزيزم امشب بريم بام تهران؟
_ نع!
_ بلبلبلبلبلبلبلبلبلب!بلبلبلبلبلبلب
بلبلبلبلبلبلببلب؟بلبلبلبلبلبلبلبلبل
بلبلبل.بلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبل
بلبلبلبلبلبلبلبلبلب؟بلب!بلبلبلبلبل
بلبلبلبلبلبلب.بلبلبلبلبلبلبلبلبلببلب
بلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلبلب
بلبلبلبلبلبلبل؟بلبلبلبلبلبلبلبلبلبلب
بلبلبلبلبلبلبلب!لبلبلبلبلبلبلبلبلبلب
بلبلبلبلبلبلبلبلب.بلبلبلبلبلبلبلبلب!...
_ باشه بريم!

( شنبه 14/4/1382 )
_ اين ديگه چيه اومده توي صف نونوايي؟
_ هم زن برقي اکبر آقا ايناست. 128 کاره س! نونم مي خره!

ايشالا عروسيش!

( جمعه 13/4/1382 )
کسي مي تونه يه عکس بهم قرض بده؟
ازم عکس خواسته... ندارم!

( سه شنبه 10/4/1382 ) تلفن
_ الو سلام
_ سلام هلن جونم!
_ هلن کيه؟!
_ اوخ... هليا جونم!
_ هليا؟!
_ اشتباه شد مي خواستم بگم ساناز من!
_ ساناز؟!
_ آني... چطوري آني؟
_ آني کيه؟
_ سميرا... دلم خيلي واست تنگ شده بود!!
_سميرا؟!
_ آها! سوگل، مي بوسمت!!
_ سوگل؟!!
_ اصلا... اصلا ببخشيد، شما؟
_ مريم
_ کدوم مريم؟ مروتي؟
_ نه
_ عزتي؟
_ نه
_ حشمتي؟
_ نه
_ صادقي؟
_ نه
_ ببخشيد، مريم خانوم...؟
_ بزرگي
_ اجازه بدين... من اسمتونو به ليست اضافه کنم!...
خوب... مريم، عزيزم! چطوري؟ خيلي دلم هواتو کرده بود!!!...


بزرگي نداشتم توي ليست!