( سه شنبه 8/7/1382 )

_ (مشترک مورد نظر در دسترس نمي باشد)
_ خيلي ممنون، اشکال نداره!
_ (no response to paging)
_ ببخشيد نفهميدم چي گفتي!
_ (مشترک مورد نظر در دسترس نمي باشد)
_ دست شما درد نکنه، فقط مي خواستم حالشو بپرسم!
_ (no response to paging)
_ ok, سلام برسون!
_ (مشترک مورد نظر در دسترس نمي باشد)
_ باشه، تو رو خدا خودتو ناراحت نکن! خدافظ! خدافظ!

عجب خانم دلسوز و مهربوني بود...!

(یکشنبه 6/7/1382 )
_ وایسا ببینم، تا حالا اون یکی پات از نصف
قطع بود. چي شد يهو اون يکي خوب شد، اين يکي
پات نصف شد؟!
_ تو به اين کاراش چي کار داري؟!... کمکتو بکن!

به من عاجز کمک کنید!

(جمعه 4/7/1382)
_ ببین می خوام یه اعترافی بکنم.
_ چه اعترافی؟
_ راستش ...راستش...حوادث 11 سپتامبر کار من بوده!
_ بیشین بابا!

مرد حسابی، لااقل می ذاشتی یخورده شاخ و برگ بدیم بهش !...

(پنجشنبه 3/7/1382)
_ خوب ... خانومت چطوره راستی؟
_ خوبه، اونم خوبه!
_ از طرف من ببوسش!
_ هوی آشغال!حرف دهنتو بفهم!...

خیله خوب بابا، از طرف خودت ببوسش! عقب مونده !...

(چهارشنبه 2/7/1382)
_ واسه دو روزم که شده، یه سفر برو اونور آب!
_ ok، واسه چی حالا؟
_ واسه اینکه لهجه غلیظ اینگلیسیت حداقل یه مناسبتی داشته باشه!

(دوشنبه 31/6/1382) عسلویه
_ ببخشید آقا توی این شهر، کافی نت پیدا میشه؟
_ کافی نت که نه، ولی شیرینی سرا یخورده اونورتره!

(پنجشنبه 27/6/1382) جشن عاطفه ها
_ به به به، سلام کوچولو! آخی! چه بادکنک قشنگی! چه لپایی!
آفرین، آفرین! شما اسمت چیه؟
_ آد..دا ! (...اسمش مریمه!)
_ به به چه اسم قشنگی!مریم جون چند سالته؟
_ آد..دا ! (... یه سال و4 ماهشه )
_ آخی! مریم جان، هدفت از شرکت در جشن عاطفه ها چی بوده؟
_ آد..دا ! (... هدف این بچه از شرکت در جشن عاطفه ها
این بوده که در حد توان بتونه کمکی بکنه به همنوعان خودش و شاید
که با شرکت در این جشن، بتونه لبخندی رو برگوشه لبان نیازمندی
بنشونه و این، برای این دختر نیکوکار ما، ارزش زیادی داره و اونرو
از انجام کار خودش، راضی و خوشنود نگه می داره!)
_ آفرین! آفرین دختر خوب و نیکوکار!
_ آد..دا !

(پنجشنبه 27/6/1382)
صد دفعه گفتم شلوار نو که می خرین، خوب وارسیش کنین که همه
مارک و بر چسباشو کنده باشین، وگرنه اینجوری میشه !

آبروم رفت !

(جمعه 21/6/1382)
_ نظرتون چيه؟
_ والا... رستورانتون از هر نظر عاليه، من بهتون تبريک مي گم.
فقط... اگه امکان داره يه مقدار خانوماي بد حجابشو بيشتر کنين!...

(پنجشنبه 20/6/1382) Face to Face
_ سير خوردي، پيازم که خام خام گاز زدي، خوابتم مياد!
_ آره، از کجا فهميدي؟
_ هيچي، نفس عميق من همزمان شد با خميازه ي شديد تو!

(چهارشنبه 19/6/1382)
نع! با اين ماچ و بوسه فرستادناي توي مسنجر، کاري
پيش نمي ره. بايد يه فکر اساسي کرد!

(سه شنبه 18/6/1382)
_ احساس مي کنم مي خواي يه چيزي بهم بگي...
_ احساساتي نشو، مهم نيست که تو ديروز با اون حرفت جلوي همه منو ضايع
کردي، من اصلا بهش فکر نمي کنم، از يادم رفته بود خداييش!

(دوشنبه 17/6/1382) روابط عمومي
_ عزيزم يه گردنبند درست کردم خيلي خوشگله. خيلي بابتش
زحمت کشيدم. مي خوام بدمش به تو. مي دوني،
آخه من خيلي تو رو ...
_ راستي فرهاد مجيدي رو ديدي چه گلي زد؟! يه
دريبل دو طرفه ي مشتي زد به بازیکن حریف. سر ضرب چنان شوتي
زد که اصلا من جا خوردم.چه شوتي! چه شوتي!
_ تو چه شوتي!

(شنبه 15/6/1382) کمبود
_ خانوما آقايون، چي ميل دارين؟
_ قهوه
_ قهوه
_ قهوه
_ قهوه
_ قهوه
_ قهوه
_ قهوه
_ قهوه
_ شربت پرتقال!

دوست داري متفاوت باشي ها !

(جمعه 14/6/1382)
_ باز ول دادي ها!
_ اي بابا من نبودم
_ مگه غير از من و تو کسي ام اينجا هست؟
_ چه ربطي داره؟
_ چي چه ربطي داره؟
_ يعني چي که چي چه ربطي داره به چي؟!
...

باز بحثو عوض کرد!

(پنجشنبه 13/6/1382) مسابقه ي راديويي
_ دوست عزيز از کجا تماس مي گيريد؟
_ از منزل!
_ بسيار عالي! خوب،... سوال مسابقه: از بين تيمهاي ذوب آهن اصفهان و
تراکتورسازي تبريز، کدوم تيم مربوط به شهر تبريزه؟!
_ سوالاي سخت سخت مي پرسين!
_ خوب يه راهنمايي مي کنم،... تراکتورسازي! حالا جواب چي ميشه؟
_ ذوب آهن اصفاهان!!!
_ خير... يه فرصت ديگه هم به شما مي ديم!
_ پرسپوليس؟!!
_ نخير قربان از بين اين دو تيم عرض کردم، ذوب آهن اصفهان و تراکتورسازي تبريز...
_ اصفاهان؟!!!
_قبول مي کنيم ازتون، جواب مسابقه تراکتورسازي تبريز بود!


( دوشنبه 10/6/1382 )
مي گم: ايشالا سال ديگه حشن تولدمو مي گيرم، شما هم تشريف بيارين.
مي گه: اووووو...سال بعد؟! اصلا کي مي دونه تولد سال بعدشو مي بينه يا نه؟!
والا... آدميه ديگه!

تو دل صجبتش يه بلا نسبت شما هم بوده... لابد!