(جمعه 11/10/1383) خیره
_ می تونی حدس بزنی که من الان توی چه فکری ام؟
_ اممم... بذار... ببین، خیلی پستی!

(سه شنبه 24/9/1383)
یه روز یه فارســـــــه و یـــه لـــره و ترکـــه و یــه عـــــــربه
با یه اصفـاهـانیه و یه قــــــزوینیه داشــــتن میـــرفتن کـه
یهو بر می خــــورن بـه یـه فراخــــــــوان عمومــــی بـرای
کمک رسانی .
خلاصــه همـــشون دسـت در دسـت هم مـــیرن کمــــک
مـی کنن و مــن واقـعـا لــذت بردم وقتی ایـن همبستگی
رو بین اقشارمخــتلف مردم عزیز و همیشــه در صـحنه ی
کشورمون دیدم!

(جمعه 20/9/1383)
_ شوهر عزیزم، تو که میدونی من چقدر دوستت دارم، ولی با تمام
این حرفا می خوام Profile من توی اورکات همچنان Single باشه، فهمیدی؟!

(یکشنبه 8/9/1383)
_ عطر زدی؟
_ یعنی انقد خوشبو بود؟! پس بعدیشم بگیر...

دیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزززززز!

(جمعه 24/7/1383)
_ قیمتی که دادم، اصلا زیاد نیست قربان! شما عنایت بفرمایید،
این گاو که کاغذ ساندویچ و آت و آشغال که نمی خوره که. حداقل
چیزی که می خوره، کتابای پائولو کوئیلو و ژوزه ساراماگوست!

(پنج شنبه 16/7/1383)
شانزدهم مهرماه، خجسته سالروز بتن را به عموم مسلمانان جهان،
بخصوص شیعیان سرتاسر عالم تبریک عرض می نمایم!

(یکشنبه 12/7/1383)
_ آقای دکتر، احساس می کنم یخورده سرم درد می کنه.
_ باشه، پس... لخت شو دخترم برو روی تخت دراز بکش تا بیام ببینم چیکار می تونم بکنم واست!

(پنجشنبه 9/7/1383)
_ بهتون تبریک می گـم خانوم. بعـد از فوت 99 نفر قـبلی شما
اولین کسی هستین که قراره بعد از این عمل جراحی زنده بمونه!
_ بله؟!!! چطور مگه آقای دکتر؟
_ راستش فقط 1% از بیمارا از این عمل جون سالم بدر می برن! خوشحال باشین!

(جمعه 3/7/1383)
_ شومبولی مومبولی من، شومبول تو طلائیه؟!
_ نــــــــه!... پوستیه فک کنم عمو!

(چهارشنبه 1/7/1383)
_ ببخشید استاد برگه ها رو کی تصحیح می کنید؟
_ چطور مگه؟
_ راستش می خوام بدونم کی باید بیام واسه اعتراض!

(جمعه 13/6/1383)
_ عزیزم، شما چطور به ذهنتون رسید توی مسابقه ی دختر شایسته شرکت کنید؟
_ با عرض سلام و تشکر از تلویزیون شما، من راستش می خواستم نشون بدم
که دختر ایرانی شایسته س و می تونه برای همه ی دخترای جهان الگو باشه و ...
_ اجازه بدین من سوالم رو واضح تر بیان کنم. عزیزم، شما با این دماغ، چطور به ذهنتون رسید توی...

(چهارشنبه11/6/1383)
_ اوهوی، مگه تابلو رو نمی بینی؟ دارم از عرض جاده رد می شم ها...
_ این که تابلوی عبور حیوانات محلیه که!
_ خوب... خوب... حالا اون بماند،... اوهوی، وایسا بینم، حیوانات محلی باباته ها!

(جمعه 7/6/1383)
_ عجیبه، هر چی یا ابوالفضل می گم، این کلیده، این قفله رو وا نمی کنه لامصب!
_ مرد حسابی! منم اگه توی رودرواسی میفتادم و هر سال مجبور می بودم وزنه های
260 کیلویی بلند کنم، دیگه انرژی ای برام نمی موند واسه کمک به دیگران!

(سه شنبه 3/6/1383) کیمیایی، کیارستمی، مخملباف...
_ خیلی فیلمش بیخود بود.هیچوقت سر از فیلمای مخملباف در نیوردم.
_ مخملباف؟!
_ آره دیگه، این از فیلم سربازهای جمعه ش، اونم از اون طعم گیلاسش!

(پنجشنبه 1/5/1383)
_ دستتو بکش، بی ادب بی نزاکت! این چه کاریه وسط
خیابون می کنی؟
_ بخندین خانوم، دوربین مخفیه!

(جمعه 26/4/1383)
_ معاف شدم.
_ ا... خوش بحالت. چه جوری؟
_ هیچی، اعلام کردن اونایی که توی مناسبتای مهم به دنیا اومدن،
  از سربازی معافن.
_ راست میگی؟!ماهایی که روز درختکاری به دنیا اومدیم چی؟
_ شماها رو قراره توی دوره ی  آموزشی، تنه ی درخت بکنن توی ...تون! 

(شنبه 6/4/1383) صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ضرغامی!
_ خـوب، بیننـدگـان عزیـز، یونـان هـم مـوفـق مـی شـه
فرانسه رو شکـست بده و بـه نیمه نهایی جام ملت های
اروپا صـعود کنه.
بلـه... همونطور کـه در تصـویر هـم مـی بینید، هـواداران
فرانسـه همـچنـان از پیروزی تیمـشـون در برابر بـرزیل در
مـرحلـه ی یکچـهارم نـهـایی جام جهـانـی 1986 مکـزیک
خوشحالن و ظـاهـرا اصـلا قصـد تـرک ورزشگاه رو ندارن!

(پنج شنبه 21/3/1383)
_ واما... نخل طلای وبلاگ برگزیده ی خوانندگان به
وبلاگ... به وبلاگ... به وبلاگ "سکس از هر جهت"
بدلیل جذب بیش از سی هزار بازدید کننده در روز!

(جمعیت): هر جهت، هر جهت، هر جهت!...

(یکشنبه 17/3/1383)
_ میگن الاغا زودتر از همه ی حیوونا
می فهمن که قراره زلزله بیاد.
_ ما که چیزی نفهمیدیم!

(پنجشنبه 14/3/1383)
_ مااااا...
_ ماااااااا...!
_ ماااااااااااااا !
_ ماااااااااااااااااا !
_ زبـون گاو حالـیت نمـی شه یعـنی؟! حتما
باید عین آدم باهات حـرف بـزنن؟! د می گم
اینـا یونـجه های منـه دیگـه! یونـجه هـای تو
توی طویله ی خودته... نسناس!

(یکشنبه 10/3/1383)
_ ببین خیلی وبلاگ توپی داری!
_ مرسی، تو هم خیلی چیز توپی هستی!

(جمعه 8/3/1383)
_ آقای رییس، با توجه به برآورد من، این کار
امروز نمی تونه انجام بشه، بهتره فردا صبح
عازم این ماموریت بشیم.
_ همینطوره، پس همین الان برین انجامش بدین!

حال می کنم با این رییسای چیزفهم...

(یکشنبه 3/3/1383) زیارت
رضـا جـان، پـس قـربانت، مـن شماره حسابمو توی
یه تیـکه کاغـذ نوشـتـم، چسـبـوندم پـشـت قفـل،
بستم به ضریحت!
ایشــالا پـولـه رو کــه بـریـزی بـه حـسـابـم، دیگـه
کـار و بار منـم ردیف مـیشه و خلاصه آره دیگـه...

می گم... هوای خودتم دارم، تو فکر اونش نباش!

(چهارشنبه 30/2/1383)
_ این صدای اندیه؟!
_ آره، اندی و کورس.
_ با هم؟!!!
_ آره خوب.
_ وای خدا باور نمی کنم! ای خدا...! بعد
از سالها، اندی و کورس، ای خدا...! مگه میشه؟!
_ تو رو قرآن خودشو کف نکن، اتفاق خاصی نیفتاده که...
_ نه، تو میدونی یعنی چی؟! اندی و کورس، ای خدا... ،
بعد از سالها... خدااااا... خدااااا... خداااااااااااا...

یکی بپره یه آب و قند بیاره بابا، این از دست رفت...

(دوشنبه 28/2/1383)
_ آقای مدیرعامل، حقوق منو دو برابر کنین، همین امروز!
_ بخاطر این حرف زشتت، سی درصد از حقوقت کم می کنم، همین امروز!
_ نه تو رو قرآن، من زن و بچه دارم!...
_ باشه، پس فقط پونزده درصد کم می کنم!

خدا عمرش بده، داشتم بدبخت می شدم!

(جمعه 25/2/1383)
_ من با اینکه استقلالیم، ولی طرفدار لیورپولم!
_ چه ربطی داره آخه؟
_ خنگ خدا آخه رنگ پیرهن تیم لیورپول قرمزه دیگه!
تو رو خدا این جالب نیست؟
_ چرا هست، اتفاقا من شک ندارم که این موضوع برای
اهالی لیورپولم خیلی جالبه!
_ خوشم میاد که فوتبالو می فهمی!

(چهارشنبه 23/2/1383)
_ دماغمو که عمل کردم، عین وزغ شدم، می بینی؟!...
_ آره خوب عزیزم، من که گفته بودم کلی خوشگلتر می شی که!

(دوشنبه 21/2/1383)
_ من نمی دونم چرا هی یادم میره که بهت بدهکارم؟!
_ همینو بگو!... یعنی... یعنی قابلی نداره بابا، این حرفا چیه؟!

(یکشنبه 20/2/1383)
_ امشب می خوام از مسیر میونبر ببرمت. عجله که نداری؟!

(جمعه 18/2/1383)
_ عزیزم، می خوام عشق پاکمو بهت ابراز کنم.
_ باشه عزیزم، ولی قبلش به نظر من اون شلوارتو پات کن!

(سه شنبه 15/2/1383)
_ ایــن حرفها چیه کـه آخه در مــورد شمـــا مــی زنن؟
شمــا به نظر من نه تنها الاغ نیستین، نه تنها بی شعور
نیستین، نه تنها بزمجه نیستین و نه تنها دوزاری نیستین،
بلکه پرچمدار علم و دانشین!!! من از شما دفاع می کنم،
شک نکنین!
_ ممنونم بخاطر حمایتت!

(دوشنبه 14/2/1383)
_آقا ببخشید، آپاراتی این دور و برا هست؟
_ آپــاراتی؟... چـه جور شـرکتیه؟!
_ شرکت نیست که قربونت برم ...
_ آهـا فــــمیدم، یه آپاراتی ته کوچه س،
یــه دونــه تیـــــارتم ســــر کــوچه س!...
اما به نظر من اول پنچری ماشینتو بگیر،
بعد برو دنبال این قرتی بازیا!

(یکشنبه 13/2/1383)
_ یقه ی بلوزت که همیشه بازه، دکمه بالایی روپوشتم که
همیشه باز می کنی، می شه بپرسم هدفت چیه؟
_ ببینم، تو مثل اینکه به جذب توریست هیچ اعتقادی نداری ها...!

(سه شنبه 8/2/1383)
_ آهای...! بیا اینجا بینم!
_ تو بیا اینجا بینم! بچه پررو!
_ پس چیز می کنیم، من میام اونجا تا تو بینی!

(شنبه 29/1/1383)
_ اگه دستگاه به اون سنگيني از اون ارتفاع بيفته، علاوه بر
خطر خسارت جاني كه وجود داره، پونزده ميليونم خسارت ازم ميگيرن...
_ بابا اصلا دستگاه بخوره توي سرت! سلامتيته كه مهمه پسر!

(پنجشنبه 27/1/1383)Keregoozi...
_ شما به "قلدري" چي ميگين؟
_ ما گيم... "كره گوزي"
_ فارسي حرف بزن بابا...
_ ميگم... ما ميگيم "كره گوزي". مثل شما كه ميگين "گنده گوزي".
_ آهان پس اين كره گوزي معادل همون گتده گوزي ماست. يعني بهم مربوطن پس...
_ زياد نه، ولي گوز گوزشون بهم مربوطه!!!

(شنبه 22/1/1383)
_ خيلي براي من جالبه...
_ چي؟
_ اينكه ديدن پشت صحنه ي يه فيلم واسه ي آدم
جذاب تره تا نتيجه ش كه خود فيلم باشه...
_ آره ديگه مثل به دنيا اومدن بچه!!!

بي تربيت اينجا خانواده رفت و آمد مي كنه!

(چهارشنبه 19/1/1383) بندر عسلويه...

خوراك سراي صادق - مسؤول: رضايي !
سوال: نام صاحب اين خوراك سرا (!) چيست؟
1_ صادق رضايي
2_ صادق رضايي
3_ صادق رضايي
4_ صادق رضايي
همه با هم: صادق رضايي
دوميش بلندتر: صادق رضايي
مي خوام خودشم بشنوه: صادق رضايي...!

(شنبه 8/1/1383) سيريش!
_ الو سلام.
_ سلام عزيزم، بفرمايين...
_ والا من ديشب، هر چي سعي کردم، نتونستم باهاتون صحبت کنم،
اينه که مجبور شدم الان با تکرار برنامه تون تماس بگيرم! مزاحم که نيستم؟!

(جمعه 7/1/1383)
_ آقاي دکتر، گلاب به روتون، بچه م شيکمش بهم ريخته!
_ بهم ريخته؟! آهان،... حالا چه رنگي هستش خانوم؟
_ والا... جسارته آقاي دکتر، دقيقا رنگ اين کراوات خوشگلتونه!

(سه شنبه 4/1/1383) اخبار...
_ اين "وي" کيه که هيچوقتم نخواسته نامش فاش شود؟!
_ نمي دونم، ولي از فک و فاميلاي "يک منبع آگاه" بايد باشه!

(چهارشنبه 27/12/1382) Language...

_ بدي زلزله ي بم اين بوده که گسل ها هم
بصورت Horizental حرکت مي کردن و هــم
بصورت Vertical، و اين، باعث اينهمه ويراني
شده.
_ بله بله متوجه ام 2XY!!!...

(سه شنبه 26/12/1382)
_ داري بهم قرض بدي شب عيدي؟
_ چقدر؟
_ يه ميليون!
_ بيـــــــــــــــا!...
_ شما هم موفق باشي عزيزم!

حال مي کنم با اين تيريپ خلبانيش!

(شنبه 23/12/1382)
_ ببين عزيزم، من هيچگونه علاقه اي به فوتبال و همينطور اسب بخار
ماشيناي مختلف ندارم! حالا اجازه هست يه چيزي بگم؟
_ بگو عزيزم...
_ اين ماشينه خيلي خوشگله، نيگاش کن...
_ آره، راستي مي دوني اين ماشينا...
_ حرف نباشه، سکوت، فقط نيگا کن!

(پنج شنبه 21/12/1382) Engineer...
_ حيف که کامپيوترت نوار نمي خوره، وگرنه يه داريوش مشتي ميووردم، توپ!
حالي مي کرديم...!

(يکشنبه 17/12/1382)
_ خيلي مخت خلاقه، خوشم مياد.
_ خيلي ممنون، اگه ميشه يه نگاهي هم به دندونام بنداز، احساس مي کنم کرم خوردتشون!

(جمعه 15/12/1382)
_ عزيزم، بهت قول ميدم دو تا اسب بخرم که توي قصري که
گفته بودم واست مي خرم،بتوني راحت اسب سواري کني!...
_ مرسي عزيزم، تو خيلي مهربوني!
_ آره، حالا عجالتاً قول بده بياي با صاب کارمون صحبت کني،
بلکه راضي شه اخراجم نکنه از تعميرگاه!

(جمعه 15/12/1382)
_ بابايي، ميشه چاردست و پا شي؟!
_ واسه چي عزيزم؟
_ مي خوام الاغ سواري کنم!

(چهارشنبه 13/12/1382)
_ خيلي باحالي، هميشه منو ياد عيد نوروز ميندازي!
_ چه طور؟ مگه وجه اشتراکي داريم با هم؟
_ آره، جفتتون رسماً تعطيلين!

(يکشنبه 10/12/1382) واگعاً که!...
_ ببين طنز موقعيتت عاليه...
_ اوهوي! تو مجه خواهرمادر نداره؟!
_ بابا ازت تعريف کردم!...
_ آها، خواهرمادر داره!

(شنبه 9/12/1382)
_ تصميم گرفتم، امسال، هر طوري شده، در مسابقات قهرماني شطرنج جهان،
گري کاسپاروف رو شکست بدم!
_ ايشالا، ... حالا اين قرصو بخور!...تو بايد يخورده استراحت کني!

(جمعه 8/12/1382)
_ الو سلام، بهتون تبريک مي گم آقا، شما توي قرعه کشي سالانه ي شرکت ما،
برنده ي خوشبخت دو عدد بليط شدين. مسافرت بهتون خوش بگذره!
_ آخ جون، خيلي ممنون خانم، مسافرت خارجه با لوفت هانزا واقعا مي چسبه!
_ اون که بله، ولي من از شرکت واحد تماس مي گيرم، منظورمم مسافرت
درون شهري بود، از توپخونه به تجريش!

(دوشنبه 4/12/1382)
_ چند وقتيه مثل تو گوشه گير شده...
با هيش کي حرف نمي زنه، مث تو...
دائم تو فکره، مث تو...
انگاري يه جورايي ناراحته، مث تو...
... چيزه...به گمانم معتاد شده!

تو چرا به خودت مي گيري؟!

(يکشنبه 3/12/1382)
به اطلاع مردم غيور و هميشه پر صحنه مي رساند...
(دنباله ي اخبار تا چند لحظه ي ديگر...)
آقا، حالا هميشه درصحنه يا هميشه پرصحنه، چرا اخبارو بهم مي زنيد؟!

(شنبه 2/12/1382)
_ اگه گفتي اون چيه که اول کشتي گير بوده، بعدش مربي
تيم ملي کشتي، بعد رييس فدراسيون کشتي شده، بعدش تصميم گرفته
دوباره کشتي بگيره از اول، بعد يهو به سرش زد وکيل مجلس شه؟!
_ گوشت کوب؟!
_ نه،
_ بادمجون؟!
_ نه،
_ آهان، امير رضا خادم!

(جمعه 1/12/1382)
_ خلاصه من هر چي دارم، از همين شما ملته!
_ تو که چيزي نداري!
_ من حالا بعدا با شما صحبت مي کنم، مي گفتم ملت جان...!

(پنج شنبه 30/11/1382)
_ جناب سروان، همکلاسي دوره ي دانشگاه بود.
_ پس بايد ماشينت بخوابه توي پارکينگ!
_ پس شما اين پولو بگير!
_ پس من نوکرتم، شما خيلي با مرامي!

پس من به ايراني بودن خودم افتخار مي کنم!

(سه شنبه 28/11/1382)
_ ببين يه کار خيلي مهم دارم، بايد همين الان برم...
_ خيلي مهمه؟ در مورد انتخاباته ديگه...
_ نه بابا، مهمتره، داره مي ريزه، من رفتم!

(دوشنبه 27/11/1382)
_ اسکي روي آب رفتي تا حالا؟
_ نه، من کلا با ورزشاي زمستوني، ميونه اي ندارم!

(جمعه 24/11/1382)
بدجوري عاشق بي بي دل شدم...!
امضاء: دو لوي گشنيز!

(شنبه 18/11/1382)
_ چرا عين آدم بدبختا حرف مي زني؟!
_ وا................! نگو تو رو خدا.......!
_ آهان داري ناز مي کني! ببخشيد، ببخشيد...

هووو............ق!

(چهارشنبه 15/11/1382)
مي گم: اسم کوچولوتو چي مي خواي بذاري حالا؟...
ميگه: والا... مي خواستم بذارم اميرحسين، منتهي دو تا از فاميلامون
تازگي پسردار شدن، همين اسمو گذاشتن روي بچه هاشون، اينه که
نمي دونم چيکار کنم؟
مي گم: خوب،... بذار اميرعلي...
ميگه: مسخره مي کني؟! اونوقت که همه صداش مي کنن:(به لهجه ي ترکي) امرعله!!!
مي گم: خوب امير حسينم که ميشه با همين لهجه گفت که!
ميگه: شما مثل اينکه کلا از حاشيه بيروني ها!!!

من از حاشيه بيرونم... اونم کلا!

(شنبه 11/11/1382) مش حسن!
مي گم: عزيزم، هر وقت من اين جنيفر لوپزو مي بينم، ياد تو ميفتم،
بس که خوشگل و با نمکي!
مي گه: منم هروقت چشمم به اين بيلبورداي لبنيات روزانه ميفته،
ياد تو ميفتم، بس که مهربون و آرومي!...

خلاصش کنم، ما عاشقانه همديگه رو دوست داريم!

(جمعه 10/11/1382)
_ قدم نو رسيده مبارک!
_ چي؟!
_ مامانتو مي گم، ديشب اومدش از سفر!
_ آره، راست ميگي، تازه رسيده!...

(چهارشنبه 8/11/1382) چند اپيزود از يک توالت عمومي...

_ چرا نمياد اين يارو بيرون؟
_ نمي دونم والا...
_ در بزن خوب، يه چيزي بگو بهش!
_ (تق تق تق...) آقاببخشيد، مجسمه سازاي بعدي منتظرن ها!

***

_ چنده قيمتش آقا؟
_ پرسي پنجاه تومن!!!...

***

_ چقدر شد آقا؟
_ بايد خيلي شده باشه خانوم، ماشالا خيلي لاغر شدين يهويي!

***


_ چقدر شد آقا؟
_ هفتاد و پنج تومن...
_ مگه چيکار کردم آقا؟!
_ بگو چيکار نکردي خانوم؟!...

***
صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، مرکز خريد ونک!

(دوشنبه 6/11/1382)
ميگم... از مهندسي که به جايي نرسيديم،
يک و يک و يک، دو و دو و دو ، سه و سه و سه...
مسابقه ي محله!

(جمعه 3/11/1382)
_ ببين، تي شرتت خيلي خوشرنگه! منو مي بره با خودش
به خاطره هاي دور... اون موقعي که زياد مي رفتيم خونه ي
عموم اينا... آخي!
_ چطور؟ چه وجه اشتراکي هست مگه؟
_ هيچي... يه آفتابه داشتن توي توالتشون دقيقا همين رنگي!
همين رنگي!... آخي!
_ اِ... خوب پس رنگ قهوه اي چشماي تو هم منو ياد آخرين
دل پيچه ام ميندازه!!!

(چهارشنبه 1/11/1382) کنفرانس مطبوعاتي پس از بازسازي بم...
_ ببخشيد، قضيه ي اينهمه امامزاده ي تازه سازچيه؟!
_ اين امامزاده ها قبلنم بودن توي بم، منتهي شما احتمالا حواستون نبوده!
_ عذر مي خوام، منظورتون چيه؟
_ شما مثل اينکه الانم حواستون نيست ها!

(دوشنبه 29/10/1382) دليل
خوب ببينيد، براي رسيدن به اين موفقيت که همينجوري الکي نبوده که...
من زحمتاي بي دريغي کشيدم، گذشته ي سختي داشتم،
و مهمتر از همه اينکه پشتکار فراواني بخرج دادم!...
چي؟ بابام؟!... خوب من و بابام نداره که!...

حتما بايد آدمو ضايع کنين؟

(يکشنبه 28/10/1382) از جمله خودم!
_ مي گم... عجب آب و هوايي داره اين فروردين ماه!
_ آره، خيلي هوا خوبه اون موقع، دقت کردي؟...
_ درجه ي سانتي گرادو که نمي گم!
_ منظورت چيه پس؟
_ منظورم اينه که از هر ده نفر دور و برم، حداقل
هشتاشون متولد دي ماهن!!!

(جمعه 26/10/1382) مشورت عقلا!
_ اين جمعه قراره بجاي برنامه ي هفتگي کوه،
با دوستام بريم پيست اتومبيل راني، مسابقه ي
ماشين سواري نيگا کنيم. به نظر تو بايد کفش کوه بپوشم؟!
_ خوب... آره فکر کنم!... هرجوري ميلته البته...
نمي دونم ها... مي خواي بپوش ولي يخ شکن نياز نيست ببندي!

(چهارشنبه 24/10/1382)
_ ببخشيد مهندس! من واسه ي اينكه اطلاعاتم در مورد
استاندارد AWS بالا بره بايد بشينم همشو بخونم يا همينكه بيام
مخ شما رو كار بگيرم كافيه؟!

چي بگه آخه آدم به بچه پر رو?!...

(سه شنبه 23/10/1382) دوسم داره!
_ عزيزم، ميخوام يه تابلوي درست و حسابي واست بکشم.
دنبال يه مدل خوشگل مي گردم.
_ خوب، مي خواي خودم بيام مدل شم خانومي...
_ نه... اه اه اه! حالمو بهم زدي!

شايد واسه خاطر اينه که رودرواسي نداريم با هم!

(شنبه 20/10/1382)
ـ خيلي زحمت كشيدي توي مراسم ختم بابام.
ايشالا بتونم جبران كنم.
ـ جبران كني؟
ـ آره ديگه... ايشالا ختم بابات!

(چهارشنبه 17/10/1382)
_ مبارک باشه عزیزم!
_ واي مرسي!...خيلي خوشحالم که يادت بود...
_ خواهش مي کنم عزيزم، مگه ميشه آدم هفته ي بسيجو فراموش کنه!

(دوشنبه 15/10/1382) دستور زبان فارسي
_ هر وقت که می خوام باهاش برم کافی شاپ، تو هم مياي.
اگه گفتي نقش تو، توي اين جمله چيه؟
_ نمي دونم،... اممم... فاعل نمي شه؟
_ نه ديگه، ميشه سوم شخص اضافي!

(شنبه 13/10/1382)
بنده نه تنها زلزله ي اخير را محكوم مي كنم
بلكه فرياد مي زنم:
امدادگراي خارجي بايد هر چه سريعتر خاك كشورمون
رو ترك كنن!!!